آیا در مورد مردی که یک شبه حافظ کل قرآن شد چیزی شنیده اید؟
مرد بی سوادی که حافظ قرآن شد
![](http://www.farsimode.com/images/uploads/Image/News_Pictures/Mostanad/2011/Karbalaee-Kazem/Karbalaie_Kazem_Main.jpeg)
در زمان حیات وی بسیاری از مراجع با فراخواندن وی به سوی خود بر معجزه خدایی و حافظ قرآن بودن وی با دست نوشته هایی صحه گذاشتند.
اکنون پس از سالها از رحلت این معجزه الهی قرار است "نخستین جشنواره قرآنی نکوداشت کربلایی کاظم ساروقی اراکی" در ایام مبارک ماه رمضان در استان مرکزی برگزار شود.
تنها بی سوادی که حافظ قرآن شد
کربلایی کاظم در سال 1300 هجری قمری در روستای ساروق اراک به دنیا آمد. او کشاورز بود و زکات خود حتی بیش از آنکه باید باشد، پرداخت می کرد. 27 ساله بود که به یکباره پس از دیدن خوابی در امامزادگان 72تن ساروق حافظ قرآن شد.
![](http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1390/5/22/85520_615.jpg)
به گفته محققان او تنها بی سوادی است که در طول تاریخ اسلام از میان مردم حافظ کل قرآن شد. سادگی و بی آلایشی کربلایی کاظم را در چهره فرزند ارشد او که اکنون فرتوت است نیز می توان دید.
تایید حافظ قرآن بودن کربلایی کاظم
ادعای کربلایی کاظم توسط علمای نجف و قم مورد امتحان قرار گرفت و تایید شد.
کربلایی کاظم در سفرهایی که به شهرهای مختلف داشت با علمای مختلفی برخورد میکند و آزمایشهای متعددی از او گرفته میشود و همین امر تأییدات افراد مختلفی را به همراه دارد. از جمله آیات عظام بروجردی، سید احمد خوانساری، سید صدرالدین صدر، سید محمدهادی میلانی، دستغیب، علامه طباطبایی، مکارم شیرازی و دیگران.
دستنوشتههایی از آیات عظام سید شهابالدین مرعشی نجفی، عبدالله شیرازی، سید احمد زنجانی، مکارم شیرازی در تایید حافظ قرآن بودن کربلایی کاظم همراه با اشارههایی به ویژگیهای خارق العاده او وجود دارد. همچنین آیت الله دستغیب در کتاب داستانهای شگفت این ماجرا را نقل کردهاست.
ویژگیهای منحصر به فرد قرآن خوانی کربلایی کاظم
از جمله ویژگیهایی که گفته می شود در آزمایشهای مختلف از کربلایی کاظم مشاهده شد می توان به چند مورد جالب اشاره کرد.
بازگویی شماره و مکان قرآن با خواندن آیه، تشخیص عبارات قرآن در میان کتابهای عربی و فارسی با دستخطهای یکنواخت، باز کردن قرآن و نشان دادن مکان آیه تقریباً بدون ورق زدن با هر چاپ قرآنی، جستجوی عبارتها و کلمات در قرآن و تعداد و مکان تکرار هر کدام، بیان کردن تعداد حروف سورهها و اطلاعاتی در مورد تکرار حرفها از جمله این موارد است.
چرا کربلایی کاظم؟ / سئوالی که کربلایی کاظم پاسخ داده است
با مرور زندگینامه و اینکه کربلایی کاظم حافظ کل قرآن شده است، این سئوال مطرح میشود که چرا خداوند کربلایی کاظم را مورد لطف خود قرار داده و او را حافظ قرآن قرار میدهد؟
خود کربلایی کاظم به این سئوال اینگونه پاسخ داده است که من سه چیز را رعایت میکردم که شاید به خاطر همین سه چیز مورد لطف خداوند قرار گرفتم، این که هرگز لقمه حرام نخوردم، هرگز نماز شبم ترک نشد، پرداخت خمس و زکاتم را هرگز قطع نکردم.
لقمه حرام را بالا می آورم
وی می گفت: "وقتی میخواهم لقمه شبههناکی بخورم احساس سیری به من دست میدهد. وی میگفت: "روی سینهام نوری را میبینم که به محض مواجه شدن با لقمه حرام آن نور به تیرگی گرایش پیدا میکند و اگر لقمه حرامی بخورم بالا میآورم."
لقمه حلال اصلی است که اگر در بین مردم رعایت شود جامعه را الهی می کند و آن زمان کربلایی کاظم رعایت می کرد.
چگونگی وفات کربلایی کاظم
ایشان20 روز قبل از فوتش در ساروق درباره مسئله فوت و دفن خود با فرزندانش صحبت کرد. وی گفت من همین روزها فوت خواهم کرد. وقتی مُردم جنازهام را به قم منتقل کنید و در آنجا به خاک بسپارید.
![](http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1390/5/22/85521_489.jpg)
وی کمی درنگ کرد و گفت خب اگر من اینجا بمیرم شما برای انتقال جنازهام به قم دچار مشکل میشوید، من میروم قم، پس فردای آن روز به قم رفت و 20 روز بعد در آنجا فوت کرد و در قبرستان نو به خاک سپرده شد.
و بالاخره حاج کربلایی کاظم ساروقی اراکی در سال 1378 در سال 78 سالگی به رحمت خداوند پیوست.
برگزاری نخستین جشنواره کربلایی کاظم در استان مرکزی
مدیرکل میراثفرهنگی با اعلام برگزاری نخستین جشواره قرآنی با موضوع نکوداشت کربلایی کاظم در استان گفت: همچنین به مناسبت این ایام دومین جشنواره سفرههای آسمانی در موزههای استان برگزار میشود.
محمدحسین فراهانی از برپایی ایستگاههای آشنذری در برخی مساجد استان نیز به عنوان بخشی دیگر از برنامههای ویژه ماه رمضان در این استان نام برد و تصریح کرد: ایستگاههای آش در مساجد آمنهخاتون، سیدها و امامحسین (ع) برپا میشوند.
مدیرکل میراثفرهنگی، صنایعدستی و گردشگری استان مرکزی گفت: اجرای آئینی تعزیه و پردهخوانی نیز بخشی دیگر از برنامههای ویژه این ماه است که در موزههای استان برپا میشود.
فراهانی همچنین از برگزاری ضیافت شب شعر رمضان با حضور شاعران، هنرمندان صنایعدستی، انجمنهای فعال گردشگران و حامیان میراثفرهنگی به عنوان بخشی دیگر از برنامههای ویژه این ماه نام برد.
او با اشاره به برگزاری جشنواره موسیقی در موزه حسنپور متذکر شد: انجمن ادبی قائممقام فراهانی نیز به میزبانی موزه چهارفصل در ایام ماه مبارک رمضان تشکیل میشود.
رمضان و کربلایی کاظم
رمضان ماه قرآن است، کتاب آسمانی که راه و رسم زندگی را به مردم می آموزد و تلاش می کند انسانها در کنار هم با صلح و آرامش و رعایت حقوق دیگران زندگی به سامانی داشته باشند.
کربلایی کاظم حافظ قرآنی شد که رمزهای علوم و پیشرفت و تعالی در آن گنجانده شده است و کربلایی نشانه و قطره ای از آن دریای بی کران رحمت و مغفرت است که هر مضان بهترین زمان برای مراجعه، خواندن و تفسیر آن است.
http://m-safari.persianblog.ir/post/294
http://www.hawzah.net/fa/magart.html?MagazineID=4227&MagazineNumberID=6673&MagazineArticleID=78935
http://aftab.cc/linkestan/showlink.php?linkid=1098
داستان چگونگی وقوع معجزه به صورت غیبی حافظ قرآن
شدن کربلایی کاظم (ره)
یک روز در سن 27 سالگی در زمان برداشت محصول، هنگامی که خرمنش را کوبیده بود، منتظر وزیدن باد میماند تا گندمها را باد دهد و کاه را از گندم جدا کند، ولی هر چه منتظر میماند باد نمیوزد. نا امیدانه به ده بر میگردد، در راه یکی از فقرای روستا او را میبیند و میگوید: «امسال چیزی از محصولت را به ما ندادی و ما را فراموش کردی». او میگوید: «خدا نکند که من فقرا را فراموش کنم! راستش، هنوز نتوانستهام محصولم را جمع کنم». آن فقیر خوشحال به ده بر میگردد، اما محمدکاظم دلش آرام نمیگیرد و آشفته حال به مزرعه باز میگردد و با زحمت زیاد، مقداری گندم را برای او جمع میکند و نیز قدری علوفه برای گوسفندانش میچیند و آنها را بر میدارد و روانه دهکده میشود. در راه بازگشت، برای رفع خستگی گندمها و علوفه را در کناری مینهد و روی سکوی درِ باغ امامزاده 72 تن، که نزدیک روستا قرار دارد، مینشیند. ناگاه میبیند که دو سید جوان عرب نورانی و بسیار خوش سیما، نزد او میآیند. وقتی به او میرسند، میگویند: محمدکاظم نمیآیی برویم در این امامزاده فاتحهای بخوانیم؟ او تعجب میکند که چطور آنها که هرگز او را ندیدهاند او را به اسم صدا میزنند؟ محمدکاظم میگوید: «آقا، من قبلاً به زیارت رفتهام و اکنون میخواهم به خانه برگردم» ولی آنها میگویند:« بسیار خوب، این علوفهها را کنار دیوار بگذار و با ما بیا فاتحهای بخوان. بنابراین محمدکاظم به دنبال آنها روانه امامزاده میشود» آن دو جوان مشغول خواندن چیزهایی میشوند که محمدکاظم نمیفهمد و ساکت کناری میایستد، یکی از آن آقایان می گوید که محمد کاظم به نوشته بالا نگاه بکن در این لحظه کربلایی کاظم می بیند که خطی به صورت نور دمیده شد و ناگاه مشاهده میکند که در اطراف سقف امامزاده، کلماتی از نور نوشته شده که قبلاً اثری از آن کلمات بر سقف نبود. یکی از آن دو به او میگوید:« کربلایی کاظم چرا چیزی نمیخوانی؟» او میگوید: «من نزد ملا نرفتهام و سواد ندارم.» آن سید میگوید: «تو باید بخوانی» تاکید می کند که باید بخوانی. سپس نزد محمدکاظم میآید و دست بر سینه او میگذارد و محکم فشار میدهد و میگوید: «حالا بخوان. محمدکاظم میگوید: «چه بخوانم؟» آن سید میگوید: «این طور بخوان: بسم اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحِیم. إِنَّ رَبَّکُمُ اللهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَواتِ وَالارضَ فِی سِتَّةِ أیَّامٍ ثُمَّ استَوَی عَلَی العَرشِ یُغشِی اللَّیلَ النَّهَارَ یَطلُبُهُ حَثیثاً وَ الشَّمسَ وَ القَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتِ بِأمرِهِ، ألاَ لَهُ الخَلقُ وَ الاَمرُ تَبَارَکَ اللهُ رَبُّ العَالمَیِنَ اعراف/ 54 . محمدکاظم آن آیه و چند آیة بعدی را به همراه آن سید میخواند و آن سید همچنان دست به سینة او میکشد، تا میرسند به آیة 59 که با این کلمات پایان می پذیرد:إنِّی اَخَافُ عَلَیکُم عَذَابَ یَومٍ عَظِیم.اعراف/59 محمدکاظم پس از خواندن آیات، سرش را بر میگرداند تا با آن آقا حرفی بزند، اما ناگهان میبیند که خودش تنها در داخل حرم ایستاده است و از نوشتههای روی سقف نیز چیزی بر جای نمانده است. در این موقع ترس و حالت مخصوصی به او دست میدهد و بیهوش بر زمین میافتد. صبح روز بعد که به هوش میآید، احساس خستگی شدید میکند و چیزی از ماجرا را به یاد نمیآورد. وقتی متوجه میشود که داخل امامزاده است، خودش را سرزنش میکند که چرا دست از کار کشیدهای و در امامزاده خوابیدهای!؟ بالاخره از جای بر میخیزد و از امامزاده خارج میشود و با بار علوفه و گندم به سوی ده و منزل حرکت میکند. در بین راه متوجه میشود که کلمات زیادی بلد است و ناخود آگاه آنها را زمزمه میکند و داستان آن دو جوان را به یاد میآورد و به خانه که بر می گرددو به خانه که می رسد پدرش به او می گوید که تو دیشب کجا بودی؟ ما همه جا را دنبالت گشتیم. در ادامه کربلایی کاظم می گوید که من دیشب در امامزادا بودم. پدر می گوید که تو چطور در امامزاده شب را گذراندی؟ چطور در امامزاده ای که چراغ ندارد و پر از مار و عقرب و جانور می باشد شب را گذراندی و نترسیدی؟ کربلایی کاظم گفت: دیشب اتفاقی برای من افتاد و دو نفر من را بردند آنجا و چیزی یادم دادند. پدر و مادرش مشکوک می شوند و احتمال می دهند که او جن زده شده باشد. در ادامه او را پیش همان واعظ روحانی ده می برند که ببیند چه اتفاقی برای او افتاده است؟ داستان را برای آن مبلغ روحانی روستا تعریف می کنند. آن روحانی می پرسد که حالا چه چیزی به تو یاد داده اند. کربلایی کاظم شروع می کند به خواندن. در آن موقع آن روحانی می گوید او قرآن می خواند و جن زده نشده است. قرآنی می آورند و هر جای قرآن را که باز می کنند و آیه ای می خوانند، می بینند که کربلایی کاظم قبل و بعدش را می داند و از حفظ می خواند. آنجا روحانی روستا می گوید که به کربلایی کاظم عنایتی شده است. روحانی روستا می گوید که برویم در امامزاده آن خطوطی را که کربلایی کاظم می گوید در سقف امامزاده دیده است ببینیم. وقتی می روند می بینند که نه اثری از خطی است و نوشته ی نورانی . آن نوشته نورانی فقط در آن لحظه وقوع معجزه بر کربلایی کاظم ظاهر شده بود.